جدول جو
جدول جو

معنی پرده کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پرده کردن(وَ)
روگرفتن زن
لغت نامه دهخدا
پرده کردن
غایب گشتن غیبت کردن محجوب شدن محجوب ماندن اغشا، روگرفتن پوشیدن روی با حجاب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرده دریدن
تصویر پرده دریدن
پردۀ کسی یا چیزی را دریدن کنایه از راز کسی یا چیزی را فاش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضربه کردن
تصویر ضربه کردن
در ورزش در کشتی، حریف را با ضربه فنی از پا درآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرقه کردن
تصویر غرقه کردن
فرو بردن در آب و غرق کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوده کردن
تصویر پوده کردن
تخمه کردن، فاسد شدن غذا در معده که سبب سوء هضم می شود
فرهنگ فارسی عمید
(بَ خَ دی دَ)
بقطعات ریز تبدیل کردن.
- خرده کردن پول، پولی را به واحدهای کوچک تبدیل کردن. پول خرد کردن
لغت نامه دهخدا
(شَ عَ کَ دَ)
خود را مرده کردن، خویش را مرده کردن، خود را به مردن زدن. بی حس و حرکت افتادن چون مردگان. خود را مرده وانمود کردن:
ز آنکه آوازت ترا در بند کرد
خویش او مرده پی این پند کرد.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(فُ دَ)
چکه کردن سقف. (یادداشت مؤلف) : وکف توکافاً، چکیدن سقف خانه از باران، یعنی ورده کردن. (صراح ذیل وکف)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ثقل کردن. تخمه کردن. (لغت محلی شوشتر). رودل کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
اخراج غیر عادی هوای محتوی در ریه توام با صدا
فرهنگ لغت هوشیار
سهل کردن آسان کردن، پاک کردن خالی کردن، اطلس کردن ستردن نقش و نگار، ستردن موی، چیزی را از چیزی جدا کردن مثلا طلا را از نقره و عسل را از موم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سردمه کردن
تصویر سردمه کردن
حمله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردگی کردن
تصویر پردگی کردن
مستور کردنمحتجب کردن پرده نشین کردن تستیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده پرده
تصویر پرده پرده
لای بر لای توی بر توی تو بر تو
فرهنگ لغت هوشیار
پاره کردن پرده و مانند آن، یا پرده بکارت دختری را دریدن، هتک ناموس وی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردخت کردن
تصویر پردخت کردن
خالی کردن پرداخته کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردخته کردن
تصویر پردخته کردن
تهی کردنخالی کردن صافی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرحه کردن
تصویر شرحه کردن
تشریح، تکه تکه بریدن گوشت یا دنبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنده کردن
تصویر خنده کردن
خندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرقه کردن
تصویر خرقه کردن
دریدن چاک زدن پاره کردن دریدن چاک زدن
فرهنگ لغت هوشیار
جان بخشیده به زندگی بازگرداندن حیات بخشیدن احیاء، از تنگدستی و فقر بیرون آمدن سامان دادن به کار کسی. زنده کننده احیا کننده محیی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزرده کردن
تصویر آزرده کردن
رنجانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاره کردن
تصویر پاره کردن
از هم دریدن شکافتن بریدن قطع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخته کردن
تصویر پخته کردن
کامل کردن با تمام رساندن، مهیا کردن کسی برای اجرای عملی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدری کردن
تصویر پدری کردن
مثل پدر دلسوزی کردن: در حق فلان پدری کن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریده کردن
تصویر بریده کردن
تعیین کردن، تقریض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراده کردن
تصویر اراده کردن
خواستن آهنگ کردن یازیدن عزم کردن تصمیم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
فرهنگ لغت هوشیار
خود (خویشتن) را مرده کردن، خود را همچون مرده ساختن: خویشتن مرده کرده بودم و تو مرا زنده کردی، خود را مرده وانمودکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوده کردن
تصویر پوده کردن
ثقل کردن، رو دل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسه کردن
تصویر پرسه کردن
بعیادت رفتن پرسش و تعقد کردن: (صحت ارخواهی در این دیر کهن خستگان بینوا را پرسه کن) (ابوالقاسم مفخری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرده کردن
تصویر خرده کردن
پایمال کردن نابود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وعده کردن
تصویر وعده کردن
پیمان بستن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فشرده کردن
تصویر فشرده کردن
اجمال
فرهنگ واژه فارسی سره